نجوایم با شهیدان به مناسبت هفته دفاع مقدس1
بسم رب الشهدا
اسیر نفسم و هوا
خجل ز روی شهدا
به خاطر امام رضا
ما را ببر به کربلا
بخوان به نام خدایت که آفرید انسان را از علق و به او عقل بخشید تا تفکر کند
و بکوشد برای پرواز،پرواز به سوی یک مقصد خوب،پروازی مثل پرواز تو.
خوشا پروازتان با هم بلند آوازتان با هم
به یاد آرید ما را هم در این پرواز کردن ها
بخوان به نام رهایی ،که شنیدم چقدر راحت چشمانت را رها کردی از زرق
و برق چراغ های شهر ،چراغ های چشمک زنی که ما را از نگاه به آسمان
بازمی دارند. اما نگاه تو به ستاره ها بود و خودت هم ستاره ای شدی برای
نشان دادن راه به ما.
بخوان به نام سرخی خون ، که شنیدم قطره های خونت با همین خاکهای
شلمچه یا طلاییه ویا اروند همراه شد تا من را که بعد از سالها به زیارت
تو کشانده هشدار دهد و ندایی از درونم فریاد بزند که:
"های !میدانی فاصله خونی که در رگ توست با این قطره های خون
در چیست؟..."
بخوان به نام رهایی ،بخوان به نام بلوغ ، بخوان به نام صاعقه ،صاعقه ای
که در التهاب شب های زندگیم ،برق رهایی و بلوغ به همراه دارد؛
یعنی آیا می شود همان گونه که تو کوله بار گناه (نکرده ات) را بر زمین
گذاشتی و عهد و میثاق بستی که همان باشی که او می خواهد؛
من هم با تو پیمان ببندم که کوله بارگناهانم را همین جا روی زمین بگذارم
و همان میثاقی را ببندم که تو با خدایمان بستی ؛و به رهایی و بلوغ
برسم؟؟
آه !که در پیشاروی عزم جوانی ام، دریایی می بینم از تیغ و نیزه ، از رنگ و
نیرنگ، اما از یاد تو حرز امان میسازم و هر لحظه دلم را به معراج عشق تو
می آورم.باید خود را آماده سازم که وقت درنگ نیست.
عقل می گوید:" بمان در کنار این عروس هزار داماد "و عشق می گوید :"برو...
و این هر دو عقل و عشق را خداوند آفریده است تا وجود من در حیرت میان
عقل و عشق معنا شود.
ادامه دارد ان شالله...