سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدایا میخوام شهید شم / پیش زهرا روسفید شم

غریبان تاریخ

بسم الله العزیز

در یکی از سوراخ های فضای مجازی متنی توهین آمیز راجع به ساختگی بودن شما امامزادگان دیدم .
باورم نمی شود شما اینچنین دچار سختی و شدت شدید!
اصلا به کدامین گناه در طول تاریخ اینقدر به شما ظلم روا داشته اند؟
آیا گناه تو  فرزند امام بودن است؟
آیا گناه تو از نسل طاهرین بودن است؟
یا گناه تو پاکی از آلودگیها و کثیفی های زمانه خودت بودن است؟!
قتل
غارت
حبس
گرسنگی
جسارت
تحقیر
....
و ای کاش شما فقط در دوران حیاتتان مورد ظلم قرار می گرفتید
ولی افسوس که شیطان چشم دیدن شما و خوبیتان وتاثیرتان را حتی بعد از شهادت ندارد!
گاهی با شبهه شفاعت
گاهی با شبهه زیارت
گاهی با شبهه توسل
و گاهی با دروغین و ساختگی خواندن وجود نازنینتان

اگر واقعا امامزاده منشا اثر نیست پس چرا اینقدر دشمنان برعلیه او تبلیغ می کنند؟
اصلا مگر کسانی که به زیارت شما می آیند کاری به جز دعا و نماز و توبه به درگاه الهی می کنند؟
آری
با کمرنگ کردن شما سنت های حسنه و ظلم ستیزی و حق مدار بودن شما هم از یاد می رود وکم کم مظلومیت تشیع و ظلم ظالمان و دشمنان از ذهن ها فراموش می گردد
ومسلمانان روحیه دفاع از دین و ایثار و ازخودگذشتگی و بذل جان دار راه دین را فراموش می کنند و آنها دوباره می توانند مومنین را در مضیقه قرار دهند.

اما ما
همچنان به زیارت شما می آییم و با شما عهد می بندیم و راه شما را می پیماییم و حاجات خود را در حرم شما به درگاه خدا عرضه می کنیم چرا که  دین و آیین مان به واسطه ی از خودگذشتگی ها و سختی هایی که شما و پدرانتان متحمل شدید به ما رسیده است.
و شما همچنان غریبید...


نامه یادگار شهید

بابا جان باز سلام
ای پدر جان منم زهرایت؛
دختر کوچک تو ؛ای امید من و ای شادی تنهای من ؛
به خدا این صدمین نامه بود؛ از چه رویی تو جوابم ندهی.

یاد داری که دم رفتن تو، دامنت بگرفتم ؛ من به تو می‌گفتم پدر این بار نرو ؛
من همان روز، بله فهمیدم سفرت طولانیست ؛
از چه رو، ای پدرم تو به این چشم ترم هیچ توجه نکنی ؛
به خدا خسته شدم، به خدا خسته شدم.

به خدا قلب من آزرده شده ؛ چند سالست که من منتظرم ؛
هر صدایی که ز در می‌آید ؛ همچو مرغی مجروح؛ پا برهنه، سوی در تاخته‌ام؛
بس که عکست به بغل بگرفتم ؛ رنگ ازروی من و عکس چو ماهت رفته است؛
فرزند شهید

من و داداش رضا بر سر عکس تو دعوا داریم؛
او فقط عکس تو را دیده پدر ؛ با جمال تو سخن می‌گوید.

مادرم از تو برایش گفته؛ او فقط بوی پدر را ز لباست دارد ؛
بس که پیراهنتو بوییده ؛ بس که در حال دعا روی سجاده تو اشک فشان نالیده ؛
طاقتش رفته دگر، پای او سست شده، دل او بشکسته.
به خدا خسته شدیم، به خدا خسته شدیم؛
پدرم گر تو بیایی به خدا، من ز تو هیچ تقاضا نکنم.
لحظه‌ای از پیشت، جای دیگر نروم ؛
هر چه دستور دهی، من بلافاصله انجام دهم؛
همه دم بر رخ ماه و قدمت بوسه زنم ؛ جان زهرا برگرد،
جان زهرا برگرد.
دائما می گویم مادرم هر که رفته است سفر برگشته؛
پدر دوست من، پدر همسایه، پدران دیگر ؛
پس چرا او سفرش طولانیست ؛ او کجا رفته مگر ؛
او که هرگز دل بی مهر نداشت ؛ او که هر روز مرا می‌بوسید؛
او که می گفت «برایش به خدا دوری از ما سخت است»؛ پس چرا دیر نمود.
آری من می‌دانم که چرا غمگین است؛
علت تأخیرش من فقط می‌دانم؛
آخر آن موقع‌ها، حرف قرآن و خدا و دین بود؛
کربلا بود و هزاران عاشق؛
همهء‌ مسئولین چون رجایی و بهشتی بودند؛ حرف یک رنگی بود؛
ظاهر و باطن افراد ز هم فرق نداشت؛
همهء‌ خواهرها زیر چادر بودند؛ صحبت از تقوا بود؛ همه جا زیبا بود؛
پای هم بوی شهادت می داد؛ جای رقص و آواز ، همه جا صوت دعا می‌آمد؛
کوچه ها راست و مردم همه راست،همگی رو به خدا؛ 
همه خط ها روشن، خوب و خوانا بودند؛ حرف از ایمان بود؛ حرف از تقوا بود.
اما امروز پدر، درد دل بسیار است؛
همه آنچه به من می‌گفتی، رنگ دیگر دارد یا بسی کم رنگ است.
من که می ترسم، تنها به خیابان بروم؛ مادرم می ترسد؛
او به من می گوید: در خیابان خطر است؛
بر سر بعضی ها چادری پیدا نیست؛ مویشان بیرون است؛
همه عینک دارند؛ به نظر می آید چشمشان معیوب است؛
راهشان پیدا نیست. خط کج گشته هنر؛
بی‌هنرها همگی خوب و هنرمند شدند؛ کج روی محبوب است.
در مجالس و سخنرانی‌ها جای زیبای شهیدان خالیست؛
یا اگر هست از آن بوی ریا می‌آید.
نامهای شهدا، روی اماکن همه بر می دارند؛
از دل غمزدهء ما همگی بی خبرند؛ یا نه، بهتر گویم؛
بر روی اشک یتیمان شهید، جای شادی دارند.
سرقت مال عمومی هنر است؛ حرف از آزادی است، حرف از رابطه با امریکاست؛
آری من می‌دانم، علت غصه و اندوه تو بابا اینست؛
پدرم من این بار می‌نویسم که اگر بازگشتن ز برایت سخت است ,
ما بیاییم برت...
تو فقط آدرست را بنویس؛ در کجا منزل توست؛
مادرم می‌داند؛ او به من می‌گوید پدرت پیش خداست؛ در بهشتی زیبا،
با همه همسفرانش آنجاست؛ خانه‌اش هم زیباست.
حضرت خامنه‌ای هم می‌گفت
«دخترم غصه نخور پدرت خندان است؛ دوستت می‌دارد؛
تو اگر گریه کنی پدرت هم به خدا می‌گرید؛
همه شب لحظه‌ خواب پدرت می‌آید؛
صورتت می‌بوسد؛ دست بر روی سرت می‌کشد او».
من از آن لحظه دگر شاد و خوشحال شدم؛ از خدا می‌خواهم؛
تا که جان در تنم است؛ تا حیاتی باقیست،
رهبرم چون پدری بر سر من زنده بود؛
چهره زیبایش، چون جمال مه تو، شاد و پرخنده بود؛
من به تو قول دهم
که دگر از این پس؛ این همه اشک غم از دیده نریزم بابا؛
همچون مادر دیگر، از فراق رویت؛ نیمه شب نوحه و زاری نکنم؛
تو فقط ای پدرم؛
از خدایت بطلب که من و مادر و این امت اسلامی ما؛
همگی چون تو پدر، راهمان راه شهیدان باشد؛
دائما بر سر ما سایه رهبر و قرآن باشد؛ پدرم خندان باش، 
من به تو مفتخرم....
.
.
.
فایل تصویری اش دل اشقیا رو هم آب میکنه. همین متن برای اتمام حجت با ما کافیه

خلوت

به نام خدای نزدیک تر از رگ گردن

این دو سه روزه عده ی زیادی از جوون ها در مساجد معتکف شدند .

نه اینترنت و تلگرام هست و نه مزاحم  از نوع دیگه ای...

این سه روز اختصاصی مال خودشون و  خدا , که فکر کنند و برای سه سوال اساسی زندگی پاسخ پیدا کنند :

چرا ؟ چگونه ؟ کجا ؟ شعر معروفی هست که میگه :

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

ز کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود؟

به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟

خدا رو شکر ! واقعا  کسایی که این سرمایه و دعا و خلوت با خدا را ندارند و ادعای فرهنگ هم میکنند , چی دارند و به چه امیدی زندگی میکنند ؟

واقعا دل آدم میسوزه که اشرف مخلوقات روز به روز پس رفت داشته باشه...

این همه گفتیم : "یه شب  که هزار شب نمیشه " خب بیایم یه شب  بیدار باشیم و اختصاصی با خدا حرف بزنیم , البته برای شروع کار لازم نیست 11 رکعت نماز شب بخونی ها ...فقط بشین و با خودت فکر کن .

اشکال نداره ! اگر هم حالشو نداشتی , حداقل وقتی پا شدی آب بخوری یه یا الله بگو و بعد دوباره بخواب . همین!

پ ن : توصیه های رهبر انقلاب به معتکفین